یا مثل هیروشیما بعد بمب...
یه روز خوب میاد....که ما همو نکشیم!
توی ترافیک کند گذر شیخ بهایی به همت کنار یه ملیون ماشین دیگه ،در حال چرخ هزار فکر توی سرو کله ام، خیره شدم به جلو، ضبط ماشین هم واسه خودش میخونه...فکر میکنم از کی اینجوری شده...همه خیره شدیم به جلو و یه زنی یه جایی از خونه اش اومده بیرون و داره چمدونش رو دنبال میکشه که بره محکومیتش تو اوین رو بگذرونه...همه خیره شدیم به جلو و کارگرای کارگاه ساختمونی ماه سومیه که حقوقشونو پیش پیش درخواست میکنن که به اواسط ماه هم نرسیدن...همه خیره شدیم و...راستی از کی اینجوری شد؟
واسه اینکه خسته نشی اینبار...من خشت میزارم تو سیمان...
فروشنده میگه: "این قیمت تا همین امروز ظهره...میتونی بگی کپی چک رو بفرستن؟".اینروزا همه قیمتا فقط تا ظهره! یه تعداد از نوع خاصی لوازم بهداشتی ساختمون میخوایم و اومدم خیابون شیراز واسه خریدش...جنس خارجیه و به بدبختی از یه مدل 20 تا جور میشه.حالا هم افتادم دنبال حل کردن مسایل اداری و مالیش واسه پرداخت که اونم حکایت خودش رو داره...چند ماهه خرید همه ی جنسا همین وضع رو داره.هرکی قرارداد میبنده از فرداش شروع میکنه به عجز و لابه که دارم بدبخت میشم و یه فکری بکنین...رو حرف که خیلی وقت بود که نمیشد حساب کرد الان فاتحه قرارداد و چک تضمین و ...هم خونده شده!
موذن اذان بگو....خدا بزرگه بلا به دور...
تحلیلگر تلوزیون میگه: "درصد بالایی از قتلهای اتفاق افتاده در ایران بدون برنامه ریزی قبلی و در اثر واکنش آنی اشخاص دخیل در ماجرا اتفاق افتاده واین موضوع میتونه نشان دهنده نا امید بودن مردم از امکان تحقق خواسته یا حل اختلافشون با دیگران از طریق مراجع ذیربط باشه".فکر میکنم چند درصد از ما و به چه میزانی امیدواریم که در اختلافات حقوقی مون با دیگران، حتی اختلافات ساده ای که حلش از یه پاسبان معمولی هم برمیاد، میتونیم از طریق مراجعه به مرجع ذیربط حقمون رو بگیریم...به نظرم در حال حاضرصفر درصد!...این نیروی محرکه عجیبیه واسه جنبش ملی "خر خود رو روندن". بیماری که با رشد سرطانیش در همه ی سطوح دیده میشه.تحصیلکرده و عامی، پولدار و فقیر، مذهبی و بی مذهب...
همه شنگولیم و همه چی عالیه....فقط جای رفیقامون که نیستن خالیه...
رییس جمهور میگه: "از کجا معلوم این آخرین سال دولت باشه."
هیچ مغزی نمیخواد در ره....فقط اگه صبر داشته باشی حله...
دوستم میگه: "دارن در میرن."...اما رییس مجلس گفته به خاطر خشمشون از موفقیت اجلاس غیر متعهد ها سفارتشون رو بستن! هرچی هست دیگه اون صف طولانی دم سفارت تو تخت طاووس واون دریچه هایی که مدارک رو ازش رد میکردی اونور منتقل شده 2-3 هزار کیلومتر اونورتر.چیزی نیست، بازم خوبه که مثل اون واکنشهای آنی به عصبانیت که منجر به اکثر قتلها میشه، چاقو نکشیدن...فقط سفارتشون رو بستن!
دخترم بابات داره میاد خونه...آره، برو واسه شام میز بچین...
هنوز پشت فرمون به جلو خیره ام و دارم فکر میکنم از کی اینجوری شد؟!